- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با خداوند
هی شکستم توبهام، توهین به استغفار شد بارها گـفـتـم غلط کردم ولی تکـرار شد بـار اول میزدی شاید به خـود میآمـدم چشم پوشی کردی و وضعم خجالت بار شد هر بلایی میکشم از دست نفسم میکشم این ذلـیـل نـفـس بـودن بـاعـث آزار شد فکـر دنیا بودم و از فکـر تو غـافـل شدم هر چه بیتو ساختم روی سرم آوار شد بـارهـا گـفـتـم که آدم مـیشـوم اما نـشـد بارها گفـتم نشد، شایـد که در این بار شد من که روی آمدن اینجا ندارم هـیچوقت واسطه بین من و تو نور هشت و چار شد یا حسینی گفتم و زهرای اطهر هم خرید خوش بحال هر که از این فیض برخوردار شد در شفاعت هم بهم پیوسته رحمت میکنند کار ما با مـادر و فـرزنـدها هـمـوار شد فاطمه بخشید از یک سو، رباب از یک طرف با حسین و با علی اصغر، قسم پُربار شد این بهم پیوستگی ها روضه سازی میکنند کـربـلا هم ریـشۀ سرنیـزهها مسـمار شد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
سائل بیدست و پایم حال زارم را ببین باز هم کردم ضرر، دار و ندارم را ببین درب بیچاره سرا شد باز، من هم آمدم خویش را بیچاره کردم روزگارم را ببین یاد آن دوران که آه و سوز و اشکی داشتم سرد و خشک افتادهام حال خُمارم را ببین پیش مردم رو سفیدم، پیش تو رسواترین اعـتـبـارِ بـاطـن بـیاعـتـبارم را ببـین ای پـنـاه امن عـبـد پُـر گـنـاهِ بـیپـنـاه حاصلم بیحاصلی شد کوله بارم را ببین تا دلم شد خانه شیطان شدم خانه خراب خانۀ سرد دل بیبـنـد و بـارم را ببـین بیتو کم آوردهام بدجور خوردم بر زمین حاصل رحمان گریزی و فرارم را ببین من به خود بد کردهام، خود کرده را تدبیر نیست حـد بـزن اما دل امـیـدوارم را بـبـیـن با حسیـنت آمدم ردم نکـن جان حسین بار من را نه شکـوه دادیـارم را ببـین وای از آن دم که هلال آمد و صیادی خبیث داد زد دیر آمدی اما شکـارم را ببـین
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
عبدی که بود پست و هَوَس رانتر از همه برگشته سر به زیر و پشیمانتر از همه از خـود فـرار کرده غـلام فـراریات سـوی تو بازگـشته گـریزانتر از همه یـا که مـرا مـقـابـل این خـوبـهـا بـزن یا که مـرا بـبـخـش نـمـایـانتر از همه از روی جهل حال خوشی را که داشتم بر معصیت فـروختم ارزانتر از همه وقـتی سلاح اشک مرا غـفـلـتم گرفت مانـدم میان مـعـرکه حـیرانتر از همه غیر از تو ای کریم کسی میخرد مگر؟ آن را که بیبها شد و ویرانتر از همه من نا امید نیـستم از لطف و رحـمتت هستم اگرچه بیسر و سامانتر از همه خواهی گرفت روز حساب و کتاب خلق بـر نـوکـران فـاطـمـه آسـانتر از همه دلبستهام به لطف کریمان در این میان بر رحـمت حـسیـن فـراوانتر از همه آمـد کـنـار قــتـلـگـه و آه مـیکــشـیــد اُخت الحـسین پـاره گـریبانتر از همه
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام در شب نوزدهم
خوب کردی که سرِ سفره نمک هم داری چون که زخم دلم امشب به نمک داشت نیاز همسر من که زمین از نـفسش بر پا بود به مناجات شبش حور و ملک داشت نیاز داغـدار بود و به کار احدی کار نداشت مهربان بود و به سوداش، فلک داشت نیاز خـلـق شد عـالـم هـستی به وجـود زهـرا به دعاهاش، سما تا به سمک داشت نیاز پشت در رفت حـمایت کـند از من ورنه یک چنین فاطمهای کِی به فدک داشت نیاز جای حیدر کمک از فضه گرفت و برخاست پشت در سقط جنین شد به کمک داشت نیاز با نـسیـمی رُخِ گـلـبرگِ گُـلـم لَک میشد تو بگو برگ گل یاس به چَک داشت نیاز؟!
: امتیاز
|
مدح امیرالمومنین علیه السلام در شب های قدر
بغـض بابا وسط سفـرۀ افطار شکست هی فرو خورد و فرو خورد و به هر بار شکست حفظ ظاهر بخدا سخت تر از هر کاری ست چهرۀ پیر پدر پای همین کار شکست اشک میریخت بیاد همۀ خاطرههاش هق هقش زیر همین بارش رگبار شکست استخوانی به گلو داشت، ز داغ زهرا پیش چشمان ترش کوثر دادار شکست دخترش مستمع روضۀ مسکوتش شد روضهخوان پای همین روضهاش انگار شکست زیر لب گفت که فریاد از آن شهری که دل من را وسط کوچه و بازار شکست همسرم یک تنه شد حامی مظلومی من وای از آن لحظه که بازوی طرفدار شکست بدترین خلقِ خـدا آمد و زد یک سیلی آه، از شدت ضربه در و دیوار شکست داشت همراه خودش فاطمه بار شیشه سنگ پرتاب شد و آخرش آن بار شکست روضۀ فاطمه آمد به میان کوه، خـمید زیر این بار، قـد حـیدر کرار شکست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام
آسمان بود و علی بود و شب و غمهایش گردی از غصه نشسته به روی سیمایش آخرین سفـرۀ افـطارعـلی فـرق نکرد باز هم نان و نمک در عوض خرمایش میهـمان بودن بابا خـوشی دخـتـر بود داشت دلـشـورۀ سخـتی ز غـم بابایـش چقـدر چـشم به بـالای سرش میدوزد پُـر درد است چـرا زمـزمـۀ لبـهـایـش بیقرار است و از این حالت او معلوم است زنده شد در نظرش خاطـرۀ زهـرایش رفت مولا طرف مسجد و با خود میبرد عــالـمـی را طـرف حـادثـۀ فـردایـش سالها رنج و غم از صوت اذانش پیداست اشهدُ انّ عـلی زخـمـی داغ زهـراست آسمان پای غم بال و پرش ریخت به هم و زمین بر اثر چشم ترش ریخت به هم میکـشد آه عـلی قـلب زمان میسوزد چه تبی داشت؟ فلک بر اثرش ریخت به هم نـوبـت سـجـدۀ آخـر شد و واویـلا شد تیغ بالای سرش؛ دور و برش ریخت به هم ضربهای سخت به فرق سراو کوبیدند استخوان باز شد و فرق سرش ریخت به هم دل محراب پر از خون و زمین خون و محاسن خونی بین خون دید پدر را پسرش ریخت به هم طرف خانه علی را به چه حالی بردند زینب از دیدن وضع پدرش ریخت به هم بین چـشمان پدر اشک خـدا را میدید سالها مانده ولی کرب و بلا را میدید سر و کارش به غـم سوخـتنی میافتد پـای زخــم بـدن بـیکـفـنـی مـیافــتـد دیدن زخـم برادر جگـرش را سوزاند یــاد زخــم بــدن پــاره تـنـی مـیافـتـد دست و پا میزند و دشمن بیاحساسش بـا دم تـیـغ بـه جـان بــدنـی مـیافــتـد سر و کار نوک یک نیزۀ لب تشنۀ خون بـه کـویـر پُـرِ خــونِ دهـنـی مـیافـتـد سر او را به سـر نـیـزه زدند و دیـدند چشم او خـیره به چشمان زنی میافتد وقت غـارت شدنـش آه به دست قاتـل خـواهـری دید عـقـیـق یـمـنی میافـتد از تنش پیرهنش را که به غارت بردند دخـتران حـرمش را به اسارت بُـردند
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بـه حـق خـدای شـب قـدرهـا بـیـا ای دعـای شـب قـدرهـا حضور تو تنها نفـس میدهد به حال و هـوای شب قدرها پر از التماس است و آقا بیاست در عـمق صدای شب قدرها الهی نگاهی کن از روی لطف بـه آقــا بـیـای شـب قــدرهـا بـرای تـمـنـای روز ظـهـور مـیافـتـم به پـای شب قدرها کمی نقد عشق و عنایت بریز بـه دسـت گـدای شب قـدرها مریض فـراقـیم یـا بن الحسن تو هـستی دوای شب قـدرها به حق علی و به حق الحسین به این نـالـههای شب قـدرها مرا یک سحر کاش مهمان کنی نجـف، کـربلای شب قـدرها
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تو غصه خوردی، ما که غمخواری نکردیم تو ناله کردی، ما که دلـداری نکردیم یک شب اسیـر رنج بیخـوابی نبودیم از دوری تـو گـریـه و زاری نکـردیم اصلا به جـا باشد به فـکـر ما نـباشـی وقتی به پای عـشق تو کـاری نکردیم شب زندهدار مـاه قـرآن، بـگـذر از ما آن گونه که باید، تو را یاری نکـردیم آلــودگـی ســفــرههـای مـا سـبـب شـد یک شب تو را دعوت به افطاری نکردیم تا لااقـل یک لحـظـه هم یـاد تو باشـیم با دوسـتـانـت نـیـز دیـداری نـکـردیـم از درد حاجت هاست، داد ما بلند است کاری بجـز هـمـسایـه آزاری نکـردیم این که نشد ماه سحرخـیزی و تـوبه!! سعـی و تـلاشی سـوی بیـداری کردیم حتی یکی دو صفحه هم قرآن نخواندیم با صاحب این مـاه گـفـتـاری نکـردیم تنها امیـد ما به این اشک حسین است ما در عـزای دوست کمکاری نکردیم
: امتیاز
|
حالات امیرالمومنین علیه السلام در شب نوزدهم
خون جبین به گلشن حُسنش گلاب شد چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد از خون او به دامن محراب، نقش بست بر این شهید، ظلم و ستم بیحساب شد شمشـیر، گریه کرد به زخـم سر عـلی حتی به غربتش جگر خـون کباب شد محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت: یا فـاطمه! دعـای عـلـی مستجـاب شد مویی که شد سفـیـد ز هجـران فاطـمه جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟ هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار سهـم تـراب، خـون سـر بـوتـراب شد فرق علی دوتا شد و جبریل صیحه زد ای وای! چار رکن هـدایت خراب شد هر پـادشه سـتـم به رعـیت کـند ولـی پیوسته بر عـلـی ز رعـیت عـذاب شد هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت هم خصم بهـر کشتن او در شتاب شد میثم! سرشک دیده و خونجگر کم است بر رهبری که پیـر به فصل شباب شد
: امتیاز
|
حالات امیرالمومنین علیه السلام در شب نوزدهم
شب بود و شهر کوفه پُر از آه و درد بود حال و هوای کوفه غم انگیز و سرد بود شب بود و ظلمتی که فضا را گرفته بود از بـار غـم تـمـامیِ دلهـا گـرفـته بود مردی غریب سوی مصلی روانه بود دریـای دیـدگـان تـرش بـیکـرانـه بود میرفت وآسمان هم ازاین درد میگریست مردی که در نهایت قدرت؛ غریب زیست غیر از غم مدینه به لب صحبتی نداشت غیر از وصال فاطمهاش حاجتی نداشت تنهـاترین، غـریب ترین مرد کوفه بود کیسه بدوش کوفه و شبگرد کوفه بود عـمـری ز خـاطرات مدیـنه کباب شد تـنـهـا انـیـسِ راز دلـش چــاه آب شـد هـم بـازی تـمـام یـتـیـمـان کـوفـه بـود فکـر غـذا و سـفـرۀ بینـان کـوفه بود پایان رسیده لحـظۀ چـشم انتظاریاش دلشوره داشت زینب از این بیقراریاش
: امتیاز
|
مدح امیرالمومنین علیه السلام در شب های قدر
قـلّۀ مـاه مبارک، لَیـلـةُ الـقَـدرِ نـبـی است فاتحِ قلّه یـقـیـناً، لَیـلـةُ الـبَـدرِ عـلـی است روح و جانِ لیلةُ القدرِ نبی هم، فاطمه ست علت پیروزیِ بـدرِ عـلی هم، فاطمه ست این شب بدرِ علی، این باده، جام کوثر است ذکر زهرا، یا امیرَالمؤمنین یا حیدر است چیست طوفانی که آمد در شب بدرِ علی این همان ذکری که شد ذکرِ شب قدر علی ذکر یا زهـرا و یا حـیـدر به لبهای مَلک چون نسیمی میوَزد از اهلِ جنت بر فلک اَصلُها ثابت حکایت کرد، ریشه با علیست بدر ثابت کرد، نصرت چون همیشه با علیست چون علی را دید، پیغمبر به دوشش، مَشکها همچو باران ریخت، از شوقش، به رویَش، اشکها یادم آمد روضهای، از اشکِ ساقیِ حسین مشکِ ساقیِ پیـمبر، مشکِ ساقـیِ حسین نصرت حـیـدر کجـا و نـیـنوا، عـباس، آه بَـدریـون سـیـراب اما کـربلا، عـباس، آه کودکان در خیمه میگویند ساقی! اَلعطش بهر اصغر آب میجویند، ساقی! اَلعـطش تشنه لب طفل رباب و وای از قحطیِ آب آب، نایاب و عتاب و وای از قحطیِ آب چشمِ سـالار حرم را دور دیدند، کوفـیان پس بساط بغضِ خود را جور دیدند، کوفیان بغـضِ روز بدر آمد، دستها سیـلی شدند کـیـنۀ دیریـنه آمد، چـهـرهها نـیـلی شدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام
آتشفشان از کوه غربت بیصدا ریخت وقـتی شرار کـیـنه از تیغ جـفا ریخت زخمی که در کوچه نشد باز از غریبی سر باز کرد آخر ز سر روی عبا ریخت در بین سجـده استخـوانهای شکـسـته با خون پیشانی به هنگـام دعـا ریخت "فزت ورب الکعبه" مسجد غرق خون شد یعنی ستون عـرش، پای مقـتدا ریخت زهـرا میان عـرش کـوثـر را بنا کرد با اشک چشمی که برای مرتضی ریخت رزق تـمـام عــاشــقـانـش را خـداونـد با حب حیدر از نجف تا کربلا ریخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام
به مسجد میرود معنا کند روح عبادت را به مسجد میبرد با خود علی امشب شهادت را دلیل محکمی دارد اگر در داخل محراب فـرادا میکند در سجـدۀ دوم جـماعت را مگر اینبار در بستر بخوابد ساعتی آرام که سوزاندهست عمری در فراقش خواب راحت را برای کشتنش از بدر تا محراب، راه افتاد ندیدم هیچجا از تیغ، تا این حد سماجت را چنان آغوش واکردهست رفتن را که تا امروز میان مرگ با انسان ندیدم این قرابت را سحر، در کمتر از یک لحظه ارکان هُدی لرزید مگر گویاتر از این بود تفسیر قیامت را؟ رها شد نغمۀ « فزت و رب الکعبه» در عالم علی میخواست دریابیم معنای سعادت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام
ادا کردنـد هـنگـام عبـادت حـق مـولا را ز خونش آبـرو دادنـد بیت حـقتعالی را میـان دوستـان هـم انفـرادی بود زندانش چو شمع انجمن کُـشتند آن تنهای تنها را ز جبریل امین برخواست این فریاد بر گردون الا یا اهـل عالـم تسلیت، کُـشتـند مـولا را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام
باز شد قرآن شـب احیا ز فرق نازنینش زخم عترت را همه دیدند در زخم جبینش صبحدم در دامن محراب خون نقش زمین شد آن امامی که زمین بوس آمدی روحالامینش
: امتیاز
|
حالات امیرالمومنین علیه السلام در شب نوزدهم
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بـیـشـتـر تـیـغ فـرو رفت مـیـانِ اَبـرو تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربۀ در همسرش اُفتاد زمین کَس نـفـهـمـیـد که عـباس چگـونه آمد بـارها تا بِـرِسَد مَحـضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانۀ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قـدم رفت ولی پیکـرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایـش را دخترش دید و، خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گـودال دویـد چـقدر بینِ همه خواهـرش اُفـتاد زمین دید پـائـین قـدمهـاش سَنان میخـنـدیـد دیـد بـالایِ سرش مـادرش اُفتاد زمین
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمومنین علیهالسلام
ای هست من زهست تو یا مرتضی علی دست خداست دست تو یا مرتضی علی چشم کسی نـدیـده به هـنـگـامِ کـارزار یکدفعه هم شکست تو یا مرتضی علی اوج تـمـام بـال و پَــر هـر پــرنــدهای باشد همیشه پست تو یا مرتضی علی بیچاره دشمنت که به تیغت دو نیم شد به به؛ به ضرب شصت تو یامرتضی علی مشکل گشای خلقی و حل میشود فقط کار همه به دست تو یا مرتضی علی ساقی کوثـری و دو دستـت پیاله است هستم خراب و مست تو یا مرتضی علی
: امتیاز
|
حالات امیرالمومنین علیه السلام در شب نوزدهم
صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت آسمان تیره شد از بس که دل ماه گرفت راه افـتـاد مـسیـحـا کـه نـفـس تـازه کـنـد زیر سنـگـیـنـی گـامش نـفـس راه گرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
گـلخـندهای که مِهـر به مـاه خـدا کـند از پای روز، حـلـقۀ شب را جـدا کـند بر شانۀ سپـیدهتـرین صبح بیغـروب خـورشـیـد، آبـشارِ طـلایی رهـا کـنـد میلاد مجتبیست که اعجـاز مقـدمـش با بـاغ، آن کـنـد که نـسـیـم صبـا کـند آمد که با فروغ شبافروز روی خویش هر سو دری به خانۀ خـورشید وا کند شب را به یمن مقدم او صبح کرده است هر کس چو ماه، در دل شبها دعا کند امشب که باغ خاطرهات را به یک نسیم غـرق شکـوفـه، لعـلِ لب مجـتـبی کند چون آسمان عاطفه، باران اشک باش! تا گـلـشنِ ضمـیـرِ تو را با صـفـا کـند چشم ستاره باش و به دامان شب ببار! تا دردِ سیـنـهسـوزِ غـمـت را دوا کـند بیگانه با تبـسّمی! این فصل را بخـند! تـا بـاغ را به خـنـده لـبـت آشـنـا کـنـد گـلواژۀ نـگـاهِ تـو در روح زردِ بـاغ جـشن بهـار گـونـهشدن را به پـا کـنـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
میان ارض و سما بزم شادی و شور است به روی دست نبی آیههایی از نور است بـغـل گـرفـتـه نـبـی سبط اکـبـر خود را وَ اِن یَکاد بخوان، چشم ابتران شور است گمان کنم که پیمبر به گوش او میگفت: خوشا به حال رسولی که با تو محشور است به رزقِ خوانِ حسن عالمی نمک گیرند عزیز کردۀ زهرا « کریم » مشهور است ز دست هیچ کسی لقمه نان نمیخـواهیم کرامت حـسنی با مـزاجـمان جور است گـدای کوی کریـمـیم و نان بهـانۀ ماست نظر به منظر جانان مراد و منظور است چـقـدر غـبطـه خورم بر کـبوتران بقـیـع شکسته بال و پرم، قبر خاکیاش دور است به قـبـر خـاکـی او سـایـبـان بـدهـکـاریم برای گـنـبـد و گـلـدسـتـه نـقـشهها داریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بر لب هر عاشقی گل کرده امشب یا حسن میشوم عـبد خـدا ماه مبارک با حسن ما اگر عـبد حسیـنـیم و گـدای زینـبـیم بر خود زینب قسم کرده جدا ما را حسن رزق آب و نان من دائم ازین خانه رسید نـیـستم مدیـون دربـار کـسی الا حسن تا که جان دارم میان تن دم از او میزنم شافع عقبی حسن، مولا حسن، آقا حسن ذکر یا سبّوح و قـدّوسم شده یا مجـتبی میروم سجده به عشق اینکه گویم یا حسن کوری چشم زنی که قاتل پیغمبر است مینویسم روی قـلبم: سیدی مولا حسن ای که در شهر مدینه شهره گشتی بر کرم یک نظر بر این گدا کن ماه دل آرا حسن نیمۀ ماه است و دستم خالی و رویم سیاه حـقّ زهـرا مـادرت اُنظُـر الیّ یا حسن
: امتیاز
|